معبودا به تو پناه می برم و ازتو کمک می خواهم تا ایستادگی دربرابر ظلم را برایم سهل و آسان گردانی ، تا صبر و شکیبایی در برابر مشکلات را برایم میسر گردانی و توانایی ام را درمقابله با آن و شکست آن بالا بری . خدایا دردمندم و درمانم تویی ، عاجزم و توانم تویی ، بی آبرویم و آبرویم تویی ، بی حرمتم و احترامم تویی ، گناهکارم و امیدم تویی. کمک کن تا بر گناه غلبه کنم و خود را در مسیر نورانی رسیدن به تو رها سازم .
معبودا بیقرارم و قرارم تویی ، بی پناهم و پناهم تویی ، بی کسم و همه کسم تویی. از تو می خواهم ذره ای از نور مهرت را بر من بگسترانی تا به خود ببالم و با آن افتخار را تجربه کنم
پاکیزه ای تو ای آنکه نیست معبودی جز تو
پناه ما برتو پناه ما برتو
رهائی ده ما را از آتش کینه
رهائی ده ما را از آتش حسد
رهائی ده ما را از آتش بدیها
رهائی ده ما را از آتش زشتیها
ای پروردگار .
ای خوبتر ، ای امید من وقت مصیبت زدگیم .
ای انیس من در وقت ترسم ، ای یار من وقت تنهائیم
ای فریاد رسم وقت گرفتاریم . ای راهنمایم وقت سرگردانیم،
معبود من:
ای معالج دلها ، ای روشن کن دلها ، ای انیس دلها
براستی من میخواهم ازتو بنامت ای زیبا
رهائی ده ما را از آ تش هرچه بدیستچه باید کرد ؟
آیا مرا رها میکنی ؟آیا مرا،با سیاهی قلبم تنها میگذاری؟
نه نه،من تمام امیدم به سوی توست و آنچه از تو سراغ دارم غیر از این .
ببین رو سیاه شدم
ببین غرق گناه شدم
لحظه ای به من بنگر ، رحمی کن .
اگر تو بخواهی ، تا صبح صدایت میزنم : ای خدا ای خدا ای خدا ای خدا ای . . .
یگانه معبود هستی ام تو را دوست می دارم
تو را به خاطر وجودت، دوست می دارم
تو را به خاطر اینکه وجودم ز توست، دوست می دارم
تو را به خاطر سروریت، دوست می دارم
آقای من تو را به خاطر عظمتت دوست می دارم
تو را دوست می دارم چون فقط تو لایق دوست داشتنی و بس...
تو را با تمام وجود دوست می دارم
آنگاه که حس می کنم معبود رحیمی چون تو دارم تو را دوست می دارم
ای آشنای غریبه تو را در همه ی لحظات دوست می دارم
تو را آنگاه که صدایت می کنم و حتم دارم که می شنوی، دوست می دارم
تو را به خاطر حضورت در قلبم، تو را به خاطر آرامشت، دوست می دارم
بزرگا تو را با وجود سیاهی قلبم،زشتی اعمالم،دوست می دارم
تو را چون تویی و هیچ همتایی نداری، دوست می دارم
معبودم تو را بی بهانه دوست می دارم...
در پیشگاه تو ایستاده ام،
و دستهایم را بسوى تو بلند كرده ام،
آگاهم كه در بندگى ات كوتاهى نموده و در فرمانبرى ات سستى كرده ام،
اگر راه حیا را مى پیمودم از خواستن و دعا كردن مى ترسیدم...
ولى … پروردگارم!
آن گاه كه شنیدم گناهكاران را به درگاهت فرا مى خوانى ،
و آنان را به بخشش نیكو و ثواب وعده مى دهى ،
... براى پیروى ندایت آمدم،
و به مهربانى هاى مهربانترین مهربانان پناه آوردم.
و مرا از دلهره ملاقاتت درامان دار،
و مرا از خاصّان و دوستانت قرار ده،
پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو مى شود قرار دادم
اگر با این همه، خواسته ام را رد كنى ، امیدهایم به تو به یأس مبدّل مى گردد،
همچون مالكى كه از بنده خود گناهانى دیده و او را از درگاهش رانده،
و آقایى كه از بنده اش عیوبى دیده و از جوابش سر باز مى زند.
واى بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرانگیرد،
اگر مرا از درگاهت برانى ، پس به درگاه چه كسى روى كنم؟
اما...
اگر براى دعایم درهاى قبول را گشوده،
و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانى ، چونان مالكى هستى كه لطف و بخششى را آغاز كرده،
و دوست دارد آن را به انجام رساند، و مولایى را مانى كه لغزش بنده اش را نادیده انگاشته و به او رحم كرده است.
در این حالت نمى دانم كدام نعمتت را شكرگزارم؟
... آیا آن هنگام كه به فضل و بخششت از من خشنود شده، و گذشته هایم را بر من مى بخشایى ؟
... یا آن گاه كه با آغاز كردن كرم و احسان بر عفو و بخششت مى افزایى ؟
نوشته شده