میلیون ها نفر از مردم با مانیتور بیش از حد معمول کار می کنند و به همین دلیل دچار سردرد، چشم درد و گردن درد می شوند. خوشبختانه، راه حل ساده ای برای جلوگیری از این ناراحتی ها وجود دارد.
حکایت کرده اند که مرد بی آزاری بود که ناگهان برایش مشکلی پیش آمد . ماجرا از این قرار بود که روزی در خانه اش نشسته بود که داروغه به سراغ او آمد و گفت : " تو از یک مسافر غریب ، هزار سکه گرفته ای و به او پس نداده ای ". مرد تعجب کرد و گفت : " کدام مرد غریب ؟ کدام مسافر ؟ کدام سکه ها ؟ " داروغه گفت : " من این حرفها را نمی فهمم . دو روز دیگر به محکمه شهر بیا . در آن جا قاضی خواهد گفت که تو بی گناهی یا نه ." داروغه این را گفت و رفت و مرد بی گناه را با دنیایی از ترس و نگرانی تنها گذاشت. همسر مرد که دید رنگ از روی شوهرش پریده ، پرسید : چی شده ؟ چرا این قدر ترسیده ای ؟ " مرد گفت :" قاضی شهر می خواهد مرا به جرم گناهی که نکرده ام مجازات کند ." زن گفت :" چه گناهی ؟ " مرد گفت : " کدام گناه بدتر از این که از یک مسافر غریب هزار سکه بگیرم ." زن همسرش را دلداری داد و گفت : " نگران نباش . تو که گناهی نکرده ای . آن را که حساب پاک است ، از محاسبه چه باک است ؟ " مرد گفت : " می دانم ، ولی من تا به حال به محکمه نرفته ام . می دانم که در آن جا زبانم بند می آِید و گناهکار شناخته می شوم ." همسر مرد که زن باهوشی بود گفت : " خدا بزرگ است. این هم راهی دارد. همین الان به اتاق برو ، در را به روی خودت ببند و با کلاهت حرف بزن ." مرد با تعجب : " چه می گویی ؟ با کلاهم حرف بزنم ؟ همه خیال می کنند من دیوانه شده ام ." زن گفت : " با کلاهت حرف بزن یعنی این که کلاهت را قاضی کن . خیال کن در محکمه هستی و آن کلاه هم قاضی شهر است . هرچه می خواهی به قاضی بگویی ، به آن کلاه بگو . بعد آن قدر با کلاه که قاضی شده ، حرف بزن تا زبانت باز شود ." مرد این راه را پسندید . داخل اتاق رفت و در را به روی خود بست . کلاه را از سر برداشت و بالای اتاق گذاشت. بعد با احترام در مقابل کلاه ایستاد و گفت: " جناب قاضی ، من این مرد را نمی شناسم . باید هم نشناسم چون مسافر و غریب است . اگر او مرا می شناسد ، بگوید پدر من کیست ، پدر بزرگ من کیست ، من اهل کجا هستم و چند فرزند دارم ؟ اگر پولی به من داده ، کی داده و کجا داده ، برای چی به من پول داده ؟ قرض داده ؟ برای کسب و کار و تجارت داده ؟ آیا سندی دارد ؟ آیا کسی دیده که او پول به من داده ؟ پس اگر جوابی ندارد ، به اهالی شهر بگوید که چرا این حرفها را درباره من زده ؟ " مرد چند بار که با کلاهش حرف زد ، زبانش روان شد . دو روز بعد به محکمه قاضی شهر رفت . قاضی کارش را شروع کرد . مرد آنچه را که با کلاه خودش درمیان گذاشته بود ، به قاضی گفت . قاضی رو به شاکی کرد و گفت : " تو چه می گویی ؟ " شاکی نگاهی به مرد انداخت و گفت : " این مرد درست می گوید . من چون در این شهر غریبم ، او را به جای یک نفر دیگر اشتباه گرفته ام . " قاضی مرد بی گناه را دلداری داد و روانه خانه اش کرد . او خوشحال به خانه بازگشت . همسرس از او پرسید : " چه کردی ؟ " مرد گفت : " قاضی فهمید که من بی گناهم . " همسرش لبخندی زد و گفت : " دیدی گفتم کلاهت را قاضی کن ." از آن پس ، اگر بخواهند به کسی بگویند که در حق دیگران انصاف داشته باشد ، می گویند : " کلاهت را قاضی کن ."
ما انسانها به دلایل زیادی به طلا ارزش میدهیم: زیباییش، استفاده از آن
به عنوان جواهر و به خاطر کمیاب بودنش. طلا در بخشهایی از زمین کمیاب است
زیرا در کیهان نیز کمیاب است.
تصویری هنری از برخورد دو ستاره نورونی به هم. مشاهدات جدید تایید می کند که برخوردهای ستاره های نوترونی انفجارهای کوتاه اشعه گاما تولید می کنند. چنین برخورد عناصر سنگین نادر، از جمله طلا تولید می کنند. نتیجه میگیریم که ممکن است همهی طلای موجود در کیهان از انفجارهای پرتو گاما به وجود آمده باشد.
سلام برای اتصال به mysql در نسخه جدید یا نسخه ی 7 php ، با ارور یا خطا مواجه میشیم در ورژن های قدیم پی اچ پی ، برای اتصال به mysql از
@mysql_connect(,,)
استفاده می کردیم حالا باید از mysqli :به این صورت
@mysqli_connect(,,)
استفاده کنیم برای انتخاب دیتابیس از
@mysql_select_db(db_name,$db_conn)
استفاده می کردیم حالا باید جای نام دیتابیس و اتصال دیتابیس رو عوض کنیم به این صورت
@mysqli_select_db($db_conn,db_name)
در قسمت زیر نمونه کد اتصال به دیتابیس و انتخاب دیتابیس در ورژن قدیم و جدید رو ببینید ابتدا مشخصات اتصال به دیتابیس
define("db_host","localhost"); //host name define("db_name","tirmenal"); //database name define("db_user","root"); //username define("db_pass",""); //password
mysql نحوه اتصال
@mysql_set_charset("utf8"); $db_conn=@mysql_connect(db_host,db_user,db_pass) or die("با پایگاه داده ، ارتباط برقرار نشد"); @mysql_query("SET character_set_results=utf8 , character_set_client=utf8 , character_set_connection=utf8 , character_set_database=utf8 , character_set_server=utf8",$db_conn); @mysql_select_db(db_name,$db_conn) or die("با دیتابیس ، ارتباط برقرار نشد");
روش اول mysqli نحوه اتصال
@mysqli_set_charset("utf8"); $db_conn=@mysqli_connect(db_host,db_user,db_pass) or die("با پایگاه داده ، ارتباط برقرار نشد"); @mysqli_query($db_conn,"SET character_set_results = 'utf8', character_set_client = 'utf8', character_set_connection = 'utf8', character_set_database = 'utf8', character_set_server = 'utf8'"); @mysqli_select_db($db_conn,db_name) or die("با دیتابیس ، ارتباط برقرار نشد");
روش دوم mysqli نحوه اتصال
@mysqli_set_charset("utf8"); $db_conn=@mysqli_connect(db_host,db_user,db_pass,db_name) or die("با پایگاه داده ، ارتباط برقرار نشد"); @mysqli_query($db_conn,"SET character_set_results = 'utf8', character_set_client = 'utf8', character_set_connection = 'utf8', character_set_database = 'utf8', character_set_server = 'utf8'");
و برای گرفتن اطلاعات از رکوردها ، باید بجای
@mysql_query($query);
از
@mysqli_query($db_conn,$query);
استفاده کنیم در قسمت زیر یک مثال از نحوه اتصال به دیتابیس و گرفتن اطلاعات رو می بینید کد زیر رو در یک فایل با پسوند پی اچ پی بزارید با encoding utf8
آموختن کلید موفقیت است. موفقیت همانند نردبانی است که آموختهها و
مهارتهای ما پلههای این نردبان را میسازند. گاهی اوقات یادآوری و یا
شنیدن برخی نکات و راهنماییها و همچنین به کار گرفتن آنها در زندگی
میتواند بسیار کارساز باشد و به ما در رسیدن به قله موفقیت کمک نماید.
خدای من در هر ثانیه ای که میگذرد، بی شمار نعمت بر من ارزانی کردی! تپش قلب دم و بازدم دیدن شنیدن لمس کردن نبض زدن ها پلک زدن فکر کردن و... نعمات بیشماری که ازشمردن آن ناتوان و قاصرم... و من چقدر بی تفاوت میگذرم و از نداشته هایی که به صلاحم نبوده ، پیش تو گله و شکایت میکنم! خدایا برای ناشکری ها و کم طاقتی هایم برای فراموشکاری ها و بی توجهی هایم مرا ببخش
خداوندا.... به دل نگیر اگر گاهی زبانم از شکرت باز می ایستد !!... تقصیری ندارد... قاصر است کم می آورد در برابر بزرگی ات... لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت در دلم اما همیشه ذکر خیرت جاریست !!....
هیچ چیز در زندگی بی ارزش نیست حتی یك دكمه ناقابل یا یك بند كفش بی ارزش اگر نباشند نقضی به وجود می آید كه تنها در صورت نبودن این نقص احساس می
شود هیچ چیز را نباید دست كم گرفت.
خدایم هر روز صبح بخیر تو ، یعنی: امروز هم نفس می كشم... می دانم تو مرا ، فراموش نخواهی کرد، اجازه بده من هم هر لحظه ام را به یاد تو باشم. الهی می ترسم کودک درونم پیر شود و بدون عشق و اشتیاق بیدار شوم. آنوقت صبح ... دیگر آغاز نیست! پایان است.... پایانِ زنده نفس کشیدن هایم! مرا با عشق خود هر روز صبح بیدار كن، تا تو را عاشقانه سپاس گویم. آمین یا رب العالمین...
آیا میتوانید بر احساس درد عاطفی گذشته تان غلبه کنید؟ با یک مفهوم ساده شروع میکنیم : گذشته(تان)، دیگر گذشته و رفته است. به همین سادگی
هرآنچه در گذشته اتفاق افتاده است، در همان جا مانده و دیگر قرار نیست در زندگی امروزتان نقشی داشته باشد… پس زمانتان را بیخودی به فکر کردن به آنها تلف نکنید ! اتفاق یا رویدادی که در گذشته اتفاق افتاده در دنیای واقعی امروز دیگر وجود خارجی ندارد. فقط و فقط در تصورات ما زندگی میکند و نفس میکشد (تا زندگی امروزمان را هم نابود کند!)
این یعنی؛ فقط آنچه را که میتوانید کنترل کنید، سعی کنید کنترل کنید و آنچه را که نمیتوانید رها کنید ! شما میتوانید رفتار، گفتار، افکار خودتان را کنترل کنید اما هیچوقت نمیتوانید افکار،رفتار و گفتار دیگران را کنترل کنید.
به زبانی دیگر؛ شما میتوانید کارهای امروز، فردا، این ماه، امسال، 5 سال دیگر و … را کنترل کنید؛ اما هیچوقت نخواهید توانست کار 1 ثانیه پیش تان را حتی کنترل کنید.
پس از همین امروز ای کاش… ها و چی میشد اگه…ها را باید از دایره لغاتتان حذف کنید. و هر آنچه را که در گذشته تان اتفاق افتاده، یکبار برای همیشه بپذیرید و با خودتان عهد ببندید از این به بعد بهترین گزینه ها را برای یک زندگی بهتر انتخاب خواهید کرد.
یک تکنیک خوب در این زمینه : چشمانتان را ببندید و به گذشته سفر کنید، به همان اتفاقی که هر روز در ذهن تان با افسوس تکرار میکنید. تصویری که باعث رنجش شما میشود را خیلی شفاف تصور کنید (پیشنهاد کارِ خوبی که قبول نکردید، لحظه خیانت، دعوا، عصبانیت و …) سپس تصور کنید که چطور این رویداد و تصویر در قالب یک عکس، بر روی یک بوم نقاشی تصویر شده است و هر آنچه در اطراف ان قاب عکس وجود دارد سیاهی کامل است.
سپس؛ تصور کنید بوم نقاشی که تصویر رویدادتان را بر آن تصور کردید، رفته رفته کوچکتر میشود و کم کم از دیدگانتان محو میشود و وقتی کاملا از دیدگانتان ناپدید شد، جمله تلقینی زیر را با خودتان تکرار کنید :
من اجازه دادم گذشته ام کاملا رها و از من دور شود! دیگر مزاحم من نخواهد شد و از این لحظه به بعد کنترل کامل بر افکار و احساساتم دارم. کاملا اشتباهات گذشته ام را درک کرده ام و دیگر آنرا در آینده تکرار نخواهم کرد. ممنونم.
این یکی از قدرتمندترین تکنیک های برنامه ریزی عصبی یا NLP بود که استفاده کردید
گل آفتاب گردون هرگز خیانت نمیکنه ، آخه در تمام روز به خورشید نگاه میکنه و شب که میشه وقتی خورشید نیست ، ستاره بهش چشمک میزنه ولی گل آفتابگردون که عاشق خورشید هست سرش رو پایین میندازه و منتظر خورشید میمونه!!!
ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥
با سلام ، به آفتاب گردون خوش آمدید...
من حسین هستم، متولد دوشنبه 30 مرداد 1368، فوق دیپلم کامپیوتر
علاقمندیها: طراحی و برنامه نویسی وب(lamp) ، موسیقی ، طبیعت گردی ، پرسپولیس ، وبگردی
وبلاگ ها ، سایت ها:
www.hosseinmehrzad.ir
www.hosseinmehrzad.blogfa.com
♥ღ♥ღ♥ღ
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی، کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن. از خیابان ها، کوه ها و دشت هایی گذر کن که من کردم. اشکهایی را بریز که من ریختم. دردها و خوشی های من را تجربه کن. سال هایی را بگذران که من گذراندم. روی سنگ هایی بلغز که من لغزیدم. دوباره و دوباره بر پاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن! همانطور که من انجام دادم. بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی
♥ღ♥ღ♥ღ
یادم باشد حرفی نزنم كه دلی بلرزد ، خطی ننویسم كه آزار دهد كسی را
یادم باشد جواب كینه را با كمتر از مهر و جواب دو رنگی را با كمتر از صداقت ندهم
یادم باشد از چشمه درسِِ خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد زنده ام ، یادم باشد خواهم مُرد روزی
♥ღ♥ღ♥ღ
امیدوارم لحظات خوبی را سپری کنید.
پیروز و سربلند باشید.
نوشته شده